تسلیحاتفناوریهوش مصنوعی

آیا هوش مصنوعی ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

 خشونت، امیال، مخالفت اراده ها، اصطکاک: جنگ هر چه که باشد، این واقعیت صریح همیشه در یک نقطه یا نقطه دیگر به دست می آید. این باعث می شود جنگ قبل از هر چیز به یک فعالیت انسانی تبدیل شود.

و با این حال، به نظر می رسد میدان نبرد کم کم جای خود را به عناصر غیرانسانی می دهد. ظهور تسلیحات خودکار مبتنی بر هوش مصنوعی (AI)، مانند هواپیماهای بدون سرنشین خودگردان، سؤالاتی را در مورد شخصیت انسانی میدان نبرد ایجاد می کند.

 حتی اعتبار مفهوم خود میدان نبرد را مورد پرسش قرار می‌دهد، زیرا سیستم‌های تسلیحاتی هوش مصنوعی برنامه‌ریزی شده‌اند تا در فواصل طولانی با سرعت‌های فوق‌العاده و دور از دسترس انسان عمل کنند یا واکنش نشان دهند.

 به نظر می‌رسد این جابجایی جنگ به سمت ابعاد جدید زمان و مکان، انحصار انسان‌ها را به‌طور سنتی بر هدایت جنگ و استفاده از زور به چالش می‌کشد.

 آن وقت «مظهر جنگ» کجا رفته است؟ آیا ظهور هوش مصنوعی واقعاً ماهیت جنگ را به چالش می کشد؟

این مقاله استدلال می‌کند که اگرچه هوش مصنوعی شخصیت جنگ را به روش‌های مهمی تغییر می‌دهد، اما ماهیت آن را تغییر نمی‌دهد. بلکه اثر معکوس دارد.

 این بر عنصر اساسی در پشت ماهیت عمیق جنگ تأکید می کند: مؤلفه انسانی آن . روانشناسی، اخلاق، سیاست، احساسات و نزدیکی درد و مرگ چیزی است که جنگ به آن مربوط می شود. «تثلیث خشونت، شانس و سیاست».

هوش مصنوعی با دور شدن از همه اینها، با نشان دادن نسبی بودن عناصر دیگر، با رسیدگی به تمام جزئیات عملی، ما را قادر می‌سازد تا بر آنچه مهم‌تر است تمرکز کنیم.

 این تضاد است که به ما یادآوری می کند که جنگ بیانی بسیار صمیمی از انسانیت ما است و چیزی است که ما نمی توانیم آن را تفویض کنیم.

این مقاله تاثیر هوش مصنوعی بر ماهیت جنگ را از طریق سه لایه مختلف بررسی می‌کند.

ابتدا بررسی می‌کند که چگونه هوش مصنوعی چشم‌انداز استراتژیک، دنیای فیزیکی را تغییر می‌دهد و نشان می‌دهد که تأثیر آن نامتناسب یا اساساً متفاوت از سایر انقلاب‌های نظامی فن‌آوری نیست.

 سپس به آنچه هوش مصنوعی برای تصمیم‌گیری استراتژیک می‌آورد، نحوه تأثیر آن بر ذهن نگاه می‌کند و استدلال می‌کند که وقتی درست از آن استفاده شود، تصمیم گیرندگان را بیگانه نمی‌کند، بلکه به آنها اجازه می‌دهد تا از پتانسیل خود حداکثر استفاده را ببرند.

در نهایت، احتمال اینکه هوش مصنوعی در نهایت جنگ را منسوخ کند مورد بررسی قرار می‌دهد و با این مشاهده نتیجه می‌گیرد که در حالی که هوش مصنوعی می‌تواند هم بر قلمروهای دنیای فیزیکی و هم بر ذهن تأثیر بگذارد، هرگز نمی‌تواند به امور قلب رسیدگی کند .

 با این حال، این جایی است که جنگ شروع می‌شود، پایان می‌یابد، و بیشتر در آنجا انجام می‌شود. بنابراین، هوش مصنوعی هرگز به تنهایی ما را از آن رها نخواهد کرد و همچنین ماهیت عمیق آن را تغییر نخواهد داد.

آیا هوش مصنوعی ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

تاثیر هوش مصنوعی بر چشم انداز استراتژیک

علم و جنگ همیشه در هم تنیده بوده اند و نوآوری های تکنولوژیکی یکی از محرک های اصلی جنگ و تمدن به طور کلی است.

 می توان به راحتی استدلال کرد که برخی از نوآوری ها در نحوه منتج شدن برخی درگیری ها تعیین کننده بودند.

 از ارشمیدس در دفاع از سیراکوز گرفته تا استحکامات واوبن در طول جنگ‌های لویی چهاردهم، از تفنگ‌های ژان بورو در جنگ صد ساله گرفته تا سیستم توپخانه گریبووال که سنگ بنای لشکرکشی‌های ناپلئون بود، از کشتی‌های انگلیسی خط تا قایق‌های آلمانی، بیشتر درگیری‌ها با چنین نوآوری هایی مشخص می شود. اما آیا آنها اساساً ماهیت جنگ را تغییر می دهند؟

مسلما نه. بین تأثیرگذاری بر هدایت جنگ و تغییر ماهیت جنگ یک مرحله وجود دارد. اگرچه ظاهر باروت یا سلاح های هسته ای به طور قابل توجهی نحوه مبارزه ما در آن جنگ ها را شکل داد، اما آنها از اهمیت سیاست، احساسات، عدم اطمینان و اصطکاک ها به طور کلی کم نکردند.

 برعکس، افزایش قدرت آتش و پتانسیل تخریب به افزایش مخاطرات در مورد جنگ کمک کرد و بنابراین، همانطور که بحران موشکی کوبا در سال 1962 نشان می‌دهد، اهمیت بیشتری به تصمیم‌گیری انسانی و نقش روان‌شناسی و اخلاقی داد.

ظهور هوش مصنوعی در میدان نبرد، به معنای محدود کلمه، یعنی سیستم هایی که در یک وظیفه واحد برتری دارند، در راستای این پیشرفت هدایت جنگ باقی می ماند.

 علاوه بر این، خاص ترین ویژگی آنها، این واقعیت است که آنها خودکار هستند، به خصوص جدید نیست.

 به عنوان مثال، مین های زمینی، وظایف خود را بدون نیاز به دخالت انسان انجام می دهند.

 این مقدار و پیچیدگی وظایفی است که به لطف هوش مصنوعی می تواند خودکار شود که نشان دهنده یک تازگی است.

 و این سطح محدودی از عاملیتی است که انسان ها پس از شروع این فرآیندها دارند که می تواند نگران کننده باشد.[iv] نقل قول زیر توسط جامعه شناس تد نلسون، معضل استفاده تاکتیکی از هوش مصنوعی را کاملاً خلاصه می کند:

خبر خوب در مورد رایانه ها این است که آنها کاری را که شما به آنها می گویید انجام می دهند. خبر بد این است که آنها کاری را انجام می دهند که شما به آنها می گویید.» [v]

به این ترتیب، هوش مصنوعی چیزی جز ابزار نیست و می تواند به همان اندازه که برای کاربرانش مضر باشد، کارآمد باشد.

 مانند هر سلاح دیگری، آنها برای مفید بودن نیاز به استفاده مناسب و ادغام مناسب در دکترین های نظامی دارند.

 رشد استفاده و مقیاس هوش مصنوعی در میدان نبرد، نگرانی دیگری را برای ارتش به همراه دارد: ترس از اینکه سرعت نبرد برای انسان‌ها بسیار سریع می‌شود.

 در واقع، اتوماسیون سیستم‌های تسلیحاتی، مانند سیستم‌های موشکی یا سایر عوامل نظامی، بازه زمانی را برای پاسخگویی به تهدیدات دریافتی کمتر و کمتر می‌کند، تا جایی که فقط هوش مصنوعی‌های از پیش برنامه‌ریزی‌شده می‌توانند به موقع واکنش نشان دهند.

با این حال، این فشرده‌سازی فضا و زمان نتیجه منطقی تکامل جنگ در طول زمان است.[vi] از شمشیر و نبرد نزدیک گرفته تا کمان، نیزه و تفنگ تا موشک‌های بالستیک، نوآوری‌های تکنولوژیکی نیاز به افزودن موارد بیشتر را همراهی می‌کنند.

فاصله گرفتن با حریف و ضربه زدن سریعتر به او برای کاهش تهدیدی که برای خودمان ایجاد می کند.

 حتی می توان استدلال کرد که نابودی فضا و زمان هدف فناوری ها به طور کلی است، چه راه آهن، تلگراف یا اینترنت. ، همانطور که به نظر می رسد ابعاد فیزیکی جنگ با هم ادغام می شوند. و با این حال، برای جومینی، ویژگی استراتژیست در توانایی او در تسلط بر فضا و زمان است.

با این حال، این نگرانی برای ارزیابی اینکه آیا اساساً ماهیت جنگ را تغییر می دهد یا خیر کافی نیست. از نقطه نظر عینی، هوش مصنوعی قرار نیست هدایت جنگ را در انحصار خود درآورد.

 آنها به شدت محدود هستند و نمی توانند به هر نوع وظیفه تاکتیکی دست یابند و در هر نوع جنگی به طور مؤثر مورد استفاده قرار نگیرند.

 درست مانند هر نوع سلاح دیگری، آنها دارای شمارنده هستند و تعجب آور نیست که ببینیم آنها مرتباً علیه کاربرانشان عکس العمل نشان می دهند.

در واقع، محدودیت اصلی آنها با نقل قول تد نلسون که قبلاً در مورد آن ارائه شد، القا شد: آنها کاری را انجام می دهند که به آنها گفته شده است.

 این بدان معناست که وقتی قواعد منطقی درگیری آنها درک شود، پیش بینی رفتار آنها و استفاده از آن برای دشمن بسیار آسان می شود.

 از سوی دیگر، دور شدن از این سختی و ساختن هوش مصنوعی انعطاف‌پذیرتر مستلزم معامله دیگری است: کاهش کنترل انسانی و افزایش احتمال شکست. در واقع، به قول آلن تورینگ، «اگر از یک ماشین انتظار می رود که خطاناپذیر باشد، نمی تواند هوشمند نیز باشد».

به هوش مصنوعی عمومی یک سیستم منطقی می‌تواند پاسخ‌های کاملی برای تعداد محدودی از سؤالات ارائه دهد، اما نه برای همه سؤالات ممکن.

 هرچه سوالات بیشتری از این سیستم پرسیده شود، میزان پاسخ صحیح کمتر خواهد بود. از این رو، گسترش هوش مصنوعی برای انعطاف پذیرتر و پیچیده تر کردن آن مستلزم کاهش اثربخشی آن در انجام وظایف فردی است.[x]

فردریش کبیر، همانطور که هانری دو کت در “خاطرات” خود نقل می کند، اظهار داشت: “اما در جنگ، مانند هر چیز دیگری، انسان آنچه را که می تواند انجام می دهد و به ندرت آنچه را که می خواهد.”

 برای اهداف خاصی برنامه ریزی شده است، اما از آنجایی که پیش بینی هر مانعی که ممکن است با آن روبرو شود غیرممکن است، هرگز موفقیت آن تضمین نمی شود.

 از این رو، هوش مصنوعی از نظر تاکتیکی، شکل خاص متفاوتی از نوآوری فناوری را نشان نمی دهد. از آنجایی که استفاده از آن محدود است، به طور کامل جایگزین انسان روی زمین نخواهد شد.

 بلکه احتمالاً برای انجام وظایف تاکتیکی بسیار خاص در هماهنگی با سایر سیستم های تسلیحاتی و پرسنل نظامی استفاده خواهد شد.

 همانطور که این مقاله اکنون استدلال می کند، یک تفاوت بسیار مهم بین هوش مصنوعی و نوآوری های قبلی در جنگ وجود دارد: هوش مصنوعی نه تنها کاربرد جنبشی دارد، بلکه می تواند با کمک به تصمیم گیری بر ذهن نیز تأثیر بگذارد.

آیا هوش مصنوعی ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

هوش مصنوعی و تدوین تصمیم در استراتژی

استراتژی، اگر چیز دیگری نباشد، محاسبات است، تأثیر متقابل تخیل و احتمالات. یا، به طور رسمی تر، «هنر دیالکتیک دو اراده متضاد با استفاده از زور برای حل اختلاف خود».

اگر هوش مصنوعی می خواهد جنگ را متحول کند و شخصیت آن را تغییر دهد، باید به این سمت نگاه کرد: تأثیر آن. در مورد تفکر استراتژیک و تصمیم گیری

در واقع، توسعه شبکه‌های عصبی و هوش مصنوعی یادگیری عمیق نتایج بسیار قانع‌کننده‌ای را در بازی‌های استراتژی پیچیده، مانند شطرنج، Go و حتی بازی‌های اطلاعاتی ناقص مانند پوکر یا استارکرافت نشان داده است، جایی که فضای تصمیم‌گیری آنقدر عظیم است که شکستن آن غیرممکن است. “قدرت محاسباتی”.

 اخیراً، سیسرو، یک هوش مصنوعی طراحی شده توسط متا برای بازی «دیپلماسی»، به طور مداوم در بازی‌ای که تقریباً به طور کامل بر مذاکره و روان‌شناسی تکیه دارد، به بهترین عملکردها دست یافته است، حوزه‌هایی که انسان‌ها به طور سنتی از برتری بر ماشین لذت می‌برند.

به خودی خود، این شاهکارها ممکن است هنوز برای خواننده کمی انتزاعی به نظر برسد و متعجب باشد که چگونه این شیوه تفکر و تصمیم گیری استراتژیک ما را تغییر می دهد.

 بنابراین شاید روشن‌ترترین مورد AlphaZero و تأثیر آن بر تمرین بازی شطرنج باشد. این هوش مصنوعی ایده‌ها و اصولی را که برای انسان‌ها شناخته شده بود، به شیوه‌هایی ترکیب می‌کرد که پیش از این هرگز تصور نمی‌شد، علی‌رغم اینکه بازی هزاران سال وجود داشت.

 این اصول نه تنها به هوش مصنوعی تسلط کامل بر همه همتایان خود می‌داد، بلکه به شطرنج‌بازان سطح بالا راه‌های جدیدی را برای تفکر در مورد بازی آموخت.

 امروزه، این بازیکنان سطح بالا از این دیدگاه‌های جدید در بازی‌های خود استفاده می‌کنند و مسلماً بسیار بهتر از قبل از AlphaZero بازی می‌کنند. به طور خلاصه: آنها را به متفکران استراتژیک بهتری در صفحه شطرنج تبدیل کرد.[xiii]

توانایی هوش مصنوعی برای یافتن راه‌های مستقل و مستقل برای حل یک مشکل، آن را به ابزاری خلاقانه تبدیل می‌کند.

 تا حدودی عاری از تعصبات انسانی، و با داشتن توانایی های محاسباتی بسیار بهتر، راه های جدیدی برای بازی کردن، اما همچنین راه های جدیدی برای حل مسائل علمی یا پیشنهاد خلاقیت های هنری ارائه می دهد.

 از این رو، استراتژی یک زمین بازی طبیعی برای هوش مصنوعی است، زیرا با ترکیب ابزارها و ایده ها برای رسیدن به اهداف خاص، رشد می کند.

بنابراین، بیهوده نیست که فکر کنیم استراتژی‌ها می‌توانند از پتانسیل هوش مصنوعی برای درک بهتر گزینه‌های موجود استفاده کنند.

 با شبیه سازی یک مشکل استراتژیک، به عنوان مثال، در قالب یک بازی جنگی، و برنامه ریزی یک هوش مصنوعی در اطراف آن، ممکن است بینش جالب و خلاقانه ای در مورد مشکل و نحوه مقابله با آن به دست آورید.

 به بیان ساده، گزینه های اضافی و دید کلی تری از مشکل استراتژیک در اختیار استراتژیست قرار می دهد.

 به نوعی، این امر به طور کامل بخشی از چیزی است که کلاوزویتس آن را “تخیل” ژنرال می نامد و به عنوان نوعی حس ششم عمل می کند که شهود را تقویت می کند.

 یا به روشی بهتر آن را چارچوب بندی کنیم: کودتای او را تقویت کنیم .

و این کودتا در دنیایی که آنتروپی مدام افزایش می‌یابد در حالی که توانایی‌های شناختی ما ثابت می‌ماند، بسیار مورد نیاز است.

 مفهوم آنتروپی در جنگ، در واقع، راه بسیار جالبی برای مفهوم سازی انعطاف پذیری و کارایی یک سازمان نظامی است.

 این نظریه برای اولین بار توسط مارک هرمان در سال 1997 ارائه شد و “وضعیت بی نظمی تحمیل شده بر یک سیستم نظامی در یک لحظه معین” را توصیف می کند. اوباش.

 این مفهوم با افزایش استفاده از هوش مصنوعی در فرماندهی و کنترل و تصمیم‌گیری به خوبی پیش می‌رود و می‌تواند برای هر نوع و هر اندازه سازمان نظامی اعمال شود.

در واقع، استفاده از هوش مصنوعی در این سطح به آژانس بسیار خاصی نیاز دارد. این امر مستلزم آن است که انسان ها جایگاه ماشین را در فرآیند تصمیم گیری خود به خوبی تعریف کنند، درک روشنی از آنچه ماشین به ارمغان می آورد و نقاط قوت آن و همچنین محدودیت های آن وجود دارد.

 این تیم‌سازی انسان و ماشین گاهی اوقات «جنگ سنتوری» نامیده می‌شود، همانطور که برای اولین بار توسط رابرت ورک، وزیر سابق دفاع بیان شد.

تمرکز بر تصمیم گیری واقعی و مولفه های سیاسی و روانی مشکل. استراتژیست که درک بهتری از موقعیت دارد، سپس می‌تواند تلاش‌های ماشین را به نقاط دقیق‌تری از مشکل هدایت کند، و در نتیجه به یک دایره با فضیلت منجر شود.

 رسیدن به چنین سطحی از انسجام می‌تواند توضیح دهد که برای مثال، دو شطرنج‌باز آماتور با موتور چگونه می‌توانند استادان بزرگی را که در مسابقاتی در سال 2005 نیز از موتور استفاده می‌کردند، شکست دهند.

عواقب آن بر انسجام یک سازمان، به جای کاهش آن، به طور موثر سطح آنتروپی را بالا می برد.

 بنابراین، اگرچه نرم‌افزار و سخت‌افزار هر دو قابل تکرار هستند، تولید تیم‌سازی واقعی هوش مصنوعی سخت است و همیشه برای هر سازمانی منحصر به فرد است.

 به قول پل شار، «افراد بهتری هم وجود دارند، آموزش، دکترین، آزمایش. همه اینها در ساخت آن بسته با هم انجام می شود، و در واقع تکرار آن واقعاً سخت است.

ادغام هوش مصنوعی در فرآیند تصمیم گیری سازمان های نظامی یک تغییر قطعی نسبت به فناوری های قبلی است و احتمالاً ماهیت جنگ را تغییر می دهد. اما آیا واقعاً ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

تا زمانی که انسانها در کنترل باقی بمانند و انتخاب داشته باشند که گزاره های ماشین را اعمال کنند یا نه، این کار را نمی کند.

 به گفته کنت پین، خطر در هوش مصنوعی، چه برای یک سیستم تسلیحات تاکتیکی یا یک برنامه‌ریز سناریوی استراتژیک به کار گرفته شود، «در درجه اول در شکاف بین این است که چگونه هوش مصنوعی مشکلی را که توسط انسان‌ها طراحی شده است، حل می‌کند و این که چگونه آن انسان‌ها آن را حل می‌کنند.

دارای سرعت، دقت و قدرت مغزی هوش مصنوعی بود.»[xvii] تا زمانی که استراتژیست از این شکاف آگاه باشد و صرفاً از هوش مصنوعی به عنوان ابزاری برای پیشنهادها و منبع الهام استفاده کند، دستگاه نمی تواند از خود بیگانه باشد.

 بلکه آنها را قادر می سازد تا روی قلب مشکل تمرکز کنند و جریان افکارشان را تسهیل کند.

 در نهایت، سوگیری‌های انسانی همیشه در این فرآیند وجود دارد، زیرا انسان‌ها هستند که هوش مصنوعی را طراحی می‌کنند و با درک خود از مشکل استراتژیک موجود، آن را تغذیه می‌کنند.

 بنابراین، هوش مصنوعی هرگز کاملاً عاری از تعصب نیست، و همچنین کاملاً از لمس انسان جدا نیست.

آیا هوش مصنوعی ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

آیا هوش مصنوعی جنگ را منسوخ می کند؟

جفری بلینی در «علل جنگ» به این نکته اشاره می‌کند که جنگ همیشه به دلیل محاسبات نادرست یک یا هر دو اردوگاه در مورد قدرت و اراده مربوطه رخ می‌دهد و بدون این محاسبات اشتباه، جنگ رخ نمی‌دهد.

آیا دخالت هوش مصنوعی در جنگ بر این فرض دلالت دارد؟ همانطور که هوش مصنوعی بیشتر و بیشتر توضیح داده می شود و به هوش مصنوعی عمومی نزدیک تر می شود، محاسبات اشتباه باید کمتر شود.

 این فرضیه که جنگ از نظر هوش مصنوعی راه حل جذابی نخواهد بود، بنابراین قابل دفاع به نظر می رسد. به قول ابرکامپیوتر جاشوا از فیلم Wargames:

«یک بازی عجیب تنها حرکت برنده بازی نکردن است.”

همانطور که ما بیشتر و بیشتر به هوش مصنوعی تکیه می کنیم، جنگ به خارج از قلمرو انسان هدایت می شود و آنچه معمولاً قلمرو احساسات بود به چیز دیگری تبدیل می شود. کسی که با شمشیر زندگی می کرد دیگر با شمشیر نمی مرد.

خطر این دیدگاه را شاید بتوان به بهترین نحو با « مزه ای از آرماگدون » نشان داد، قسمتی از پیشتازان فضا که در آن دو سیاره، به این نتیجه رسیدند که کشتن یکی از ویژگی های اجتناب ناپذیر طبیعت انسان است، تنها تصمیم می گیرند جنگی ابدی را از طریق شبیه سازی کامپیوتری به راه بیندازند.

کشتن شهروندانی که در شبیه سازی قربانی شدند بدون هیچ نوع خشونت فیزیکی دیگری برای اینکه مجبور نباشند در یک جنگ واقعی بجنگند.

 اما به طور همزمان، شبیه سازی هر دو جامعه را در برابر وحشت جنگ مصونیت داد، از این رو آنها دلیلی برای پایان دادن به آن نمی بینند:

«مرگ، ویرانی، بیماری، وحشت. جنگ یعنی همین. این باعث می شود از آن اجتناب شود. تمیز و بی دردسر درستش کردی آنقدر تمیز و بدون درد، دلیلی برای متوقف کردن آن نداشتید. و شما 500 سال است که آن را دارید.»

در نهایت، تکنولوژی بیانی از خود ماست. می‌توان از آن سوء استفاده کرد و ما می‌توانیم توسط آن سوق پیدا کنیم، همانطور که می‌توانیم توسط انگیزه‌ها و اشتیاق خودمان رانده شویم.

 اما ما همیشه یک انتخاب داریم، اخلاق در کنترل ماست. ما نمی توانیم مشکلات اخلاقی، سیاسی و تصمیم گیری را به هوش مصنوعی واگذار کنیم.

 با وجود اینکه مخالفت اولین اقدام جنگی است، نمی‌تواند تصور کند که مخالفت چیست.

 عامل روحیه و اراده برای مقاومت، مهم ترین عوامل در جنگ، چیزهایی هستند که هوش مصنوعی نمی تواند محاسبه کند. همه این ویژگی ها برای پدیده جنگ ضروری است.

در واقع، ماهیت عمیق جنگ در قلب نهفته است، همانطور که مدال قلب بنفش که به سربازان کشته و مجروح آمریکایی اعطا می شود به ما یادآوری می کند.

 به همین دلیل است که هنر است و علم نیست. هوش مصنوعی قرص مورتی‌بینگ نیست، نمی‌تواند درمانی برای تفکر مستقل باشد.

سرانجام، معضلات انسانی و حیاتی‌ترین انتخاب‌ها همیشه در دستان ما باقی می‌مانند، زیرا جنگ بیشتر یک موضوع وجدان است. و عنصر انسانی در نبرد باید ضروری باقی بماند.[xx]

نتیجه

انسانیت ما اغلب با توانایی ما در باهوش و خلاق بودن تعریف می شود. با این حال، به نظر می رسد ظهور هوش مصنوعی این فرض را به چالش می کشد.

 با این حال، به دور از تغییر ماهیت جنگ، این تضادی است که در کنار انسان‌ها به ارمغان می‌آورد که نشان می‌دهد این طبیعت چیست: این در درجه اول قلمرو احساسات است.

 به همین دلیل، از آنجایی که هوش مصنوعی به شرکای کاری تبدیل می شود، در جنگ مانند جاهای دیگر، نقش روانشناسی باید اهمیت بیشتری پیدا کند.

 در واقع، به‌عنوان مثال، زیر سؤال بردن زمینه‌های اخلاقی و فلسفی پشت پدیده‌های انسانی به همان اندازه که مخالفت هستند، اهمیت فزاینده‌ای دارد، زیرا هوش مصنوعی هرگز نمی‌تواند این نوع سؤالات را حل کند.

 از این رو، اگر بخواهیم اصلاً متفکران استراتژیک بهتری شویم، یک تحقیق عمیق تر در مورد این جنبه منحصر به فرد جنگ احتمالاً سودمند خواهد بود.

آیا هوش مصنوعی ماهیت جنگ را تغییر می دهد؟

مهندس حمید تدینی: نویسنده و وبلاگ نویس مشهور، متخصص در زبان برنامه نویسی و هوش مصنوعی و ساکن آلمان است. مقالات روشنگر او به پیچیدگی های این زمینه ها می پردازد و به خوانندگان درک عمیقی از مفاهیم پیچیده فناوری ارائه می دهد. کار او به دلیل وضوح و دقت مشهور است. مهندس حمید تدینی: نویسنده و وبلاگ نویس مشهور، متخصص در زبان برنامه نویسی و هوش مصنوعی و ساکن آلمان است. مقالات روشنگر او به پیچیدگی های این زمینه ها می پردازد و به خوانندگان درک عمیقی از مفاهیم پیچیده فناوری ارائه می دهد. کار او به دلیل وضوح و دقت مشهور است.
منبع
منبع
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا